ام تی عزیز، نیستی و من فکرم جاهای خوبی نمیره ... :(
۴ نظر:
ناشناس
گفت...
نرگس عزیزم، پیامت اشکهایم را سرازیر کرد. دلم برای نوشتن برایت تنگ شده بود. بارها آمدم و نبودی، دستم به نوشتن نمی رفت، گفتم شاید پشت دشت های سکوت به مراقبه نشسته ای. من خوبم ولی دل نگران ایرانم. این روزها مثل کودکی شده ام که می ترسد مادرش دیگر به خانه برنگردد. ولی پیام تو نور بود و بغضم را ترکاند. می دانم سبک خواهم شد و فردا در درخشش آفتاب رو به خورشید به تو سلام خواهم کرد، و ایمان دارم که آفتاب سلامم را به تو خواهد رساند.
خیلی خیلی خوشحال شدم پیغامتو دیدم بدجوری نگرانت بودم. همه مون نگران ایران بودیم و هستیم. ۱۲ روز واقعا مردیم و زنده شدیم. امیدوارم تکرار نشه چون واقعا توانی برای غم و غصه نمونده در جان ما. وقتی من نیستم تو بنویس ام تی جان چون منم مدام میام سرمیزنم و میبینم خبری نیست نگران میشم
۴ نظر:
نرگس عزیزم، پیامت اشکهایم را سرازیر کرد. دلم برای نوشتن برایت تنگ شده بود. بارها آمدم و نبودی، دستم به نوشتن نمی رفت، گفتم شاید پشت دشت های سکوت به مراقبه نشسته ای. من خوبم ولی دل نگران ایرانم. این روزها مثل کودکی شده ام که می ترسد مادرش دیگر به خانه برنگردد. ولی پیام تو نور بود و بغضم را ترکاند. می دانم سبک خواهم شد و فردا در درخشش آفتاب رو به خورشید به تو سلام خواهم کرد، و ایمان دارم که آفتاب سلامم را به تو خواهد رساند.
خیلی خیلی خوشحال شدم پیغامتو دیدم بدجوری نگرانت بودم. همه مون نگران ایران بودیم و هستیم. ۱۲ روز واقعا مردیم و زنده شدیم. امیدوارم تکرار نشه چون واقعا توانی برای غم و غصه نمونده در جان ما. وقتی من نیستم تو بنویس ام تی جان چون منم مدام میام سرمیزنم و میبینم خبری نیست نگران میشم
برای تو که زیباترین گنجی
ام تی عزیزم، شما هم گنجی دوست نادیده💙
ارسال یک نظر