۵/۲۴/۱۳۹۸

حین صحبت نکته ای توجه منو جلب  کرد.
با عزیزی صحبت می کردم و نظرمو راجع به موضوعی می خواست. داشتم تایپ میکردم که « بذار ببینیم چی میشه نتیجه اش...». به «ی» بعد از «ببین-ی ـم »که رسیدم این «ی» یک حس مطبوعی به خودم داد و حس کردم که  به طرف چت هم همین حس رو  می دم. می شد به جای ببینیم ٫ ببین یا ببینم رو استفاده کنم ولی معانی٫ حس دوری یا نزدیکی و هم چنین حس و دریافت متفاوتی از دریافت و درک را به ذهن خودم و طرف چت متبادر می کردم.
چه قدرتی دارد یک حرف؛ «ی«

۴ نظر:

M.T گفت...

دقیقا همینطور هست که توضیح دادی. کلمات معجزه گرند. گاهی فکر می کنم چقدر تنها بودیم اگر کلمه ای وجود نداشت. ما بودیم و انبوهی از احساسات که زبانی جز اشاره نداشت. متن رو که می خوندم یاد بیتی از شعری افتادم که سالها پیش نوشتم.

یک آه پشت پنجره ات جا گذاشتم
بین ضمیر من، وَ تو یک ما گذاشتم
از اتفاق دست تو دورست دست من
اما به متن حادثه ات پا گذاشتم
...

Narges گفت...

ام تی جان
پیچیدگی عجیبی را تجربه می کنیم. پیچیدگی ای که سوار بر سادگی و بساطت است. گاهی فکر می کنم عمر آدمی به زدودن رسوباتی صرف می شود که در طی زندگی اش بر او تحمیل شده...
شعرت ... :)

M.T گفت...

نرگس جان چیز با ارزشی نیست جز یک دلنوشته، این که لفظ شعر را به کار بردم به واسطه نظم و قالبی بود که رعایت کرده ام، وگرنه از لحاظ معنا و جایگاه بسیار دور است از ساحت مقدسی که بزرگان ادب و شعر در آن قلم زده اند. به قول حافظ
هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند

خلاصه ببخش

Narges گفت...

موضوع اینه که من هم شعردان یا مرجعی نیستم که بخشایش در حدم و اندازه ام باشه. :دی
چه دلنوشته چه شعر، خوب بود. :)