۱/۱۱/۱۳۸۵

رسالت آکادمیک یا قیمومت خواهی آکادمیک؟!*


آقای دکتر حاتم قادری استاد اندیشه سیاسی دانشگاه تربیت مدرس روز 27 آذرماه 1384در مراسم گشايش آكادمي علوم انساني سخنرانی1 داشته اند با عنوان " رسالت آکادمیک".بخشهایی از سخنان ایشان به راستی موجب حیرت من شد و سوالاتی را پیش روی من قرار داد که درنوشته زیر به آنها می پردازم،ابتدا بخشهایی از سخنان ایشان که مورد ایراد من است را می آورم:

«آيا از دل آموزه‌هاي علوم انساني رسالت خاصي بيرون مي‌آيد؟ يعني اگر ما در رشته‌هاي مختلفي تحصيل يا تدريس مي‌كنيم، آيا لزوماً آن موارد آموزشي رسالت خاصي را منتقل مي‌كند؟ ... مهم‌ترين گزاره‌ايي كه مي‌توان طرح كرد اين است كه از دل عقل كه به‌وسيله‌ي آن و به ‌عنوان يك حرف ربط، بين دو عامل رابطه برقرار مي‌كنيم، آيا بايدي هم بيرون مي‌آيد؟ ... نظر من اين است كه از عقل، الزاماً بايد در نمي‌آيد. بايدها يكي از امكاناتي هستند كه ما بر عقل‌ها تحميل مي‌كنيم.
برخي اعتقاد دارند كه روش،‌همه‌كاري را انجام مي‌دهد و اصل مسؤوليت در علوم و به‌ويژه در علوم‌انساني، در روش نهفته است. در اين‌جا يك بحث بسيار جدي درباره‌ي جامعه‌ي خودمان به ميان مي‌آيد؛ ما تا چه حد مي‌توانيم روش‌مند باشيم، يعني تا چه‌حد مي‌توانيم نسبت به روش‌ها وفادار و مؤمن باشيم و نيز تا چه حد بايد به مصالح و مصلحت‌ها و لوازم و الزامات اجتماعي وفادار بمانيم؟ به‌عبارت ديگر، مي‌خواهم بگويم كه آيا آن‌گونه كه روش‌ها حكم مي‌كنند، ما مي‌توانيم تابع آن‌ها رفتار كنيم و ديگر موارد زندگي اجتماعي را ناديده بينگاريم؟... اگر ما بخواهيم به روش‌هاي فايرابندي** رجوع كنيم، روش‌هايي كه در آن حتي در مقاطعي جادو و سحر و افسون هم مي‌تواند داراي اهميت باشد و اين‌گونه روش‌ها را مؤثر نيز مي‌داند، در اين‌صورت با مصالح اجتماعي‌مان چه بكنيم؟... اگر ما به‌عنوان كساني كه در رشته‌هاي علوم انساني فعال هستيم، بخواهيم به اين نكته بپردازيم و تبليغ كنيم كه روش‌ها مي‌توانند متكي بر كشف و شهود باشند، آن‌گاه با توجه به خاستگاه اجتماعي، تمدني و ديني ما چه اتفاقاتي در جامعه‌ي ما روي خواهد داد؟... آيا وفاداري به روش‌ها، لزوماً با وفاداري به مصالح اجتماعي يا رسالت‌هاي خودانگاشته‌ي اجتماعي كه ما فرض مي‌كنيم منطبق است؟.. رسالت‌هاي آكادميك ما و آن‌چه به حوزه‌هاي مطالعاتي ما بر مي‌گردد، خود مشكل زاست. من نمي‌دانم اگر براي دانشجويان درباره‌ي كشف و شهود، اشراق و پيش‌زمينه‌هاي ذهني صحبت كنم، با توجه به اين‌كه دستگاه معرفتي آن‌ها مُلهِم از فرهنگ، دين و باورهاي آنان است، چه اتفاقي براي روش‌ها صورت خواهد گرفت. همچنين اگر پوزيتيويسم را نقد كنم، چه اتفاقي ممكن است در جامعه‌ي ما صورت بگيرد؟... در زمان رضاشاه و در زمان پهلوي دوم، دانشگاه در اساس سعي مي‌كرد مدرنيزاسيون شتاباني را در جامعه توسعه بدهد؛ ...، پيش از اين‌كه براي خودشان يك رسالت سياسي، اجتماعي قايل باشند، بيش‌تر نوعي رسالت فني بود ...اين پرسش هم مطرح است كه اصولاً چه مي‌شود كه ما بين زعيم‌گرايي كه خوي ملي ما است و تأكيد مي‌كنم در حال حاضر در حال تضعيف است و آن‌چيزي كه از آن به‌عنوان عصيان‌گري رمانتيك مي‌توانم ياد بكنم، همواره نوسان پيدا مي‌كنيم.»

آقای قادری در جای جای سخنرانی شان از رسالت آکادمیک یاد میکنند و چنان مرزها (مرز بین حوزه آکادمیک با حوزه و متن اجتماع ) را به هم می ریزند که تشخیص اینکه این سخنان از زبان یک آکادمیسین و استاد دانشگاه است یا یک فعال و مصلح اجتماعی ،بسیار دشوار است،وی نگران چگونه اندیشیدن و چه اندیشیدن و حتی عواقب چه اندیشیدن دانشجویانش می باشد. به نظر می رسد این نگرانی حاکی از رویکرد زعامت گرا و قیمومت طلب ایشان می باشد.اینکه دانشجویان را به صرف کمیت و حجم اندک اطلاعات و دانش ،نابالغ فرض میکند و آنها را شایسته آموزش تمام دانسته هایش نمی داند،و بدتر حتی، وی آموزش اندیشه انتقادی به دانشجویان ایرانی را در تناقض با مصالح و الزامات اجتماعی ارزیابی می کند.چرا آقای قادری به جای ایفای "وظیفه" تدریس و استادی خودو رعایت ابتدایی ترین و اساسی ترین پرنیسب های آکادمیک یعنی رعایت مفاد "بیانیه آزادیهای آکادمیک"2، به جایگاه یک مصلح اجتماعی تغییر موقعیت می دهد؟ چرا از "رسالت آکادمیک" و "مصلحت اجتماعی" سخن می گوید و مهم ترین وظیفه و نقش خود یعنی آموزش بدون سانسور هر آنچه که می داند را از دانشجویان دریغ می دارد؟

اگر نفس عمل اندیشیدن بدون توجه به نتایج آن یا سمت و سوی آن برای ما مهم است، ما باید پیش از اینکه نگران کاربرد اندیشه ها در حوزه عمل باشیم باید دغدغه اندیشه برای اندیشه را داشته باشیم.آیا پیشاپیش قرار دادن هدفی عملی برای اندیشیدن، آن را از مضمون خود تهی و محدود به نیل به هدفی خاص نمی کند؟آیا ما مگر برای جستجوی پاسخ پرسش ها و فهم چیزها اندیشه نمی کنیم؟پس چطور میتوان پیشاپیش هدف فرآیند اندیشیدن در زمینه ای خاص را معلوم کرد و سپس اندیشید؟! آیا یک اندیشه گر در محیط آکادمیک باید پیشاپیش نگران پیامدهای عملی محتوای اندیشه اش باشد و سپس شروع به اندیشیدن بکند؟آیا هر اندیشه ای لزوما به حقیقت و عمل می انجامد؟و اصلا آیا معیاری در دست است که اندیشه ای خاص به حقیقت دست یافته است و آن دیگری نه، که بعد از آن بسته به پیامدهای مثبت یا منفی آن اندیشه مجوز آموزش آن اندیشه را بدهیم یا ندهیم؟؟ هدف اندیشیدن رسيدن به حقيقتى است كه رسیدن یا نرسیدن به آن در سایه ای از ابهام قرار دارد اما این ابهام آیا مجوزی برای صدور شناسنامه حق-ناحق یا درست- غلط برای محتوای اندیشه انسانها می تواند باشد؟

«مفهوم کلیدی بیانیه آزادیهای آکادمیک، آزادی است؛فضايى كه در آن انديشه هاى فردى آزادانه و بدون هيچ مانعى با يكديگر برخورد كنند تا به سنتزى دست يابند كه منافع همگانى را دربر داشته باشد. چنين فضايى در قلمروى است كه مى توان آن را قلمرو ديالوگ ناميد؛ قلمروى كه در آن انديشه ها آزادانه با يكديگر رقابت مى كنند.»3 یعنی بین اندیشه ورزان (استاد – دانشجو) دیالوگ برقرار است و برقراری این دیالوگ جز با اندیشه انتقادی ممکن نمی باشد.

اصول بیانیه آزادیهای دمکراتیک مصرح می دارد:

«آزادی آکادمیک برای آموزش و تحقیق هر دو ،بسیار اساسی است.آزادی در تحقیق برای پیشرفت حقایق زیربنایی است.آزادی آکادمیک در زمینه آموزش برای محافظت از حقوق آموزش دهنده و آموزش گیرنده در آزادی یادگیری اساسی است.آزادی آکادمیک با همبستگی و پیوند تنگاتنگ حقوق و وظایف آکادمیک حاصل می شود کامل می شود.»4
« علم با تلاش مشترک کنشگران عرصه علم و با رعایت ارزشها و هنجارهای خاص آن توسعه می یابد.فرهنگ علم چیزی مجزا از رفتار و الگوهای رفتاری معمول ومتداول در جامعه است. دانشگاه یک موسسه و سازمان حرفه ای مربوط به علوم است.از این منظر فرهنگ دانشگاهی به نظام باورها ،انتظارات و اعمال فرهنگی در باره این که چگونه باید به نحو دانشگاهی عمل کرد گفته می شود.فرهنگ دانشگاهی قلمروها و مرزهای اجتماع علمی را مانند یک قبیله مشخص می سازد.کارکرد هویت ساز برای فرد دانشگاهی دارد که دارای سه سطح متمایز از هم است :

الف –هویت محلی یا مکانی یعنی هویتی که دانشگاه و محل کار فرد به فرد دانشگاهی می دهد
ب- هویت رشته ای یعنی هویتی که ویژگی های حرفه ای مربوط به یک رشته خاص به فرد دانشگاهی می دهد
پ- هویت جهانی

هویت جهانی دانشگاهی دارای دو مولفه اصلی است:

1- استقلال دانشگاهی
2- آزادی دانشگاهی

این دو مفهوم ارزشهای پایه ای برای دانشگاه مدرن را تشکیل می دهند و اجتماع جهانی علم نیز این ارزش ها را به رسمیت می شناسد.
آلوین گولنر د رباره اجتماع دانشگاهی می نویسد:...بالاترین سطح مشترکات در میان دانشگاهیان بر مبنای فرهنگ گفتمان انتقادی بنیان نهاده شده است.»5

«در آموزش تفکر انتقادی به دانشجویان کمک می شود که ساختارهای فکری خود را اصلاح یا تعویض کنند.فرآیند اصلاح ساختارهای فکری کهنه و ایجاد ساختارهای جدید باعث ناراحتی می شود و گاهی اوقات حتی دردآور است.قرار گرفتن در معرض کثرت روشهای جدید تفکر باعث تشویش دانشجو می شود .با این وجود،رنج و ناراحتی و تشویش تا حدی در این مورد اجتناب ناپذیر است و سرانجام به نفع دانشجو است.آموزش تفکر انتقادی شامل ایجاد عمدی یک جو عدم تعادل است تادانشجویان بتوانند فرآیندهای فکری خود را تعویض یا اصلاح کنند یا حتی از نو بسازند.6
آقای قادری دانشجو را با فردی عامی در بیرون از محیط دانشگاه یکی فرض میکند،بدون اینکه اراده و عطش ـ دانستن ـ دانشجویی که ادامه تحصیلات در سطح آکادمیک دارد را محترم بدارد.در حالیکه دانشجوی تحت آموزش آقای قادری بدون قرار گرفتن در معرض فضای متکثر آکادمیک به لحاظ روشها و مضامین تفکر،همانی خواهد شد که آقای قادری خود در نقد دانشگاه بیان میکند:« بسياري حالا چه در سطح اساتيد و در سطح دانشجويان وقتي وارد دانشگاه مي‌شوند، شكل و شمايل دانشگاهي را تقريباً و آن هم نه به‌طور كامل به خودشان مي‌گيرند، ولي خوي آن‌ها، خوي پيشامدرن است و حتي خوي مدرن هم نيست.7

تردید و یا تجدید نظر در روشها در اساس نه به معنای استخراج مصالح اجتماعی یا رسالت آکادمیک،که برای تعمیق فهم و انتقال موثر دانسته ها هست."عصیان گری رمانتیک یا زعیم گرایی دانشجو" در برخورد با پیش کسوتان علوم و فلسفه که آقای قادری از آن شاکی هستند، دقیقا نتیجه چنین روش آموزشی است که آقای قادری از آن دفاع می کنند .روشی که نه به وظیفه آکادمیک که به رسالت آکادمیک می اندیشد و بدین طریق در جایگاه یک آکادمیسین و جایگاه یک مصلح اجتماعی جابجایی صورت می گیرد.
از سویی,آقای قادری در آموزش، نه بر پیشرو و راهبر بودن آکادمیسین که بر پیرو بودنش تلویحا صحه می گذارد.اگر قرار باشد که استاد پیرو و تابع چه بودگی فکر و احساس دانشجویانش باشد و بر اساس "آنچه هست"ـ دانشجویان به آموزش آنها بپردازد در این صورت چه نکته جدیدی می تواند به آنها بیاموزد؟ آیا این دستگاه معرفتی آموزش گیرنده است که تعیین می کند چه باید به وی آموزش داد؟آیا دستگاه معرفتی انسانها و به طور خاص دانشجویان یک بار برای همیشه است و باید از دست زدن به آن خودداری کرد؟ آیا هدف و وظیفه یک آکادمیسین حفظ دستگاه معرفتی دانشجویان است یا آموزش دانش و نظریه ها و روشهای جدید تا که افقی گسترده تر پیش روی آموزش گیرنده ترسیم شود و از این رهگذر تفکر انتقادی در وی شکل بگیرد؟

زیر سوال بردن شیوه های قدیمی تفکر دانشجویان و ایجاد و حمایت از شیوه های جدید تفکر مهمترین وظیفه استاد دانشگاه است نه تبعیت از روشها و مضامین قدیم تفکر.تعامل با نگرشها و روشهای متفاوت اندیشه است که موجب « عدم تعادل و به هم ریختن ساختارهای فکری موجود می شود که خود به کاهش تصورات خودمحورانه دانشجو در مورد جهان کمک میکند».8 با این اوصاف ،وقتی آقای قادری به حذف یا عدم ارائه روشهای متفاوت تفکر به دانشجویانش نظر دارد آیا می تواند نقشی در برهم ریختن ساختارهای کهنه تفکر و خوی های پیشامدرن داشته باشد؛همانی که از آن شکوه میکند.9 نقش و وظیفه یک آکادمیسین نه تعیین سقف مصالح اجتماعی برای حوزه اندیشه و تفکر،که تلاش برای توسعه و گسترش افق های دانش و خردورزی است. «بیانیه آزادی آکادمیک دفاع از آزادی آکادمیک را دفاع از منافع همگانی شناسایی می کند و تا آنجا پیش می رود که در بازبینی اخیر خود،اشارات جنسیتی و زبان مردانه بیانیه را نیز حذف میکند».آقای دکتر قادری، منافع و مصلحت همگانی در گرو توزیع غیرجانبدارانه دانش است و اگر شما نگران مصالح اجتماعی هستند به جا خواهد بود که این مهم از رهگذر آزادی تبادل دانسته ها بین استاد-دانشجو صورت بگیرد و نه از رهگذر خودسانسوری آکادمیک.به امید رخت بربستن قیمومیت طلبی آکادمیک از دانشگاه های ایران.
----------
منابع :

* "رسالت آکادمیک" ، ترکیبی که آقای قادری بکار می گیرند از آن دسته ترکیبهای مناقشه برانگیز برای من است.چرا به جای وظیفه یا نقش آکادمیک،از رسالت آکادمیک صحبت می شود؟آیا در نهادی مدرن مثل دانشگاه،می توان صحبت از واژه ای کشدار و مبهم چون رسالت که هم بار تبلیغی و هم بار تحمیلی دارد استفاده کرد؟

** Paul Feyerabend

1-نشریه نامه

Academic Freedom & Tenure-2

3-برگرفته از متن سخنرانی آقای دکتر حمید عضدانلو در همان مراسم

4-Academic Freedom & Tenure ،همان منبع

5-بررسی تطبیقی فرهنگ دانشگاهی ایران و بریتانیا،دکتر نعمت الله فاضلی- نامه انسان شناسی،دوره اول، شماره سوم،بهار و تابستان 1382

6-چت مایرز،آموزش تفکر انتقادی،مترجم دکتر خدایار ابیلی-انتشارات سمت،تهران ،1374

7-نشریه نامه،همان منبع

8-چت مایرز،همان منبع

9-نشریه نامه،همان منبع

هیچ نظری موجود نیست: