در یادداشتی تحت عنوان آسکسوآلیتی، معادل فارسی "بی سکسی" برای لغت آسکسوآلیتی از سوی آقای دکتر آشوری عزیز پیشنهاد شده است.
دوست عزیزم بهرام در ارتباط با پیشنهاد آقای دکتر آشوری به شرحی که در پایین خواهد آمد نظر داده است.و دوباره،آقای دکتر آشوری نظرشان را در ارتباط با نظر بهرام ارسال داشته است که به شرح زیر می باشد:
نظر بهرام:
پیشوند "بی" با پیشوند "نا" یا "ن" را باید بتوان از هم تفکیک کرد. در زبان آلمانی نیز به مانند زبان فارسی اگر کسی بخواهد نوع نیاز جنسی خویش را بیان کند از مصدر "داشتن" استفاده نمیکند بلکه از مصدر "هستن" سود میجوید، مانند: من همجنسباز هستم.(که بیان "من" بعنوان یکی از وجوه شخصیتی ست.) یعنی از میانِ "من های" مختلف، منِ جنسی ام چنین است. این بیان ، نوعی "بودگی" را بیان میکند.البته که در مواردی دیگر نیز برای بیان "بخش" جنسی تمایلاتمان، از فرمولی مبتنی بر "داشتن" استفاده میکنیم: من تمایلات فلان را دارم.اما این دو مورد را باید از هم متمایز دانست.بر اساس این مقدمه، پیشوند "بی" در موردی بکار میرود که معنی نداشتن را میدهد : من بی کس هستم.(یعنی کس و کار ندارم.) این را مقایسه کنید با: من ناکس هستم.(یعنی من کسی نیستم.) همچنان که در ترکیبات "نازن" و "نامرد" بحث چگونگیِ بودن است و در ترکیبات "بیزن" و "بیمرد"، نداشتن زن یا مرد، مراد است. حال باید از خودمان بپرسیم که آیا منظورمان از "آسکسوال" کسیست که سکس ندارد یا کسیست که فارغ از سکس است (هست)، اگر مورد نظرمان "نداشتن" باشد میتوانیم بگوییم: من تمایلات بیسکسی دارم.اما اگر داریم خودی از خودهایمان را تعریف میکنیم، شاید درستتر آن باشد که بگوییم: من ناسکس هستم.البته خوب میدانم که در این گفتهها، ضعفهای فراوانی هست. اما کمترین سودش این است که ما از دو پیشوند "نا" و "بی" در جاهای مختلفی استفاده میکنیم و به تمایزی در گفتار دست مییابیم و ایندو را از مانند هم بودن نجات میدهیم.
نظر آقای دکتر آشوری :
در مورد پیشنهادِ «بی سکس» برای «آسکسوال» نکتهای که دوست شما بهرام در مورد فرق «ناـ» و «بیـ» یادآور شده اند جای درنگ دارد. ولی نکته ای که برای من پیش از هر گونه نامگذاری مطرح است ابهامی ست که اصل فرنگی واژه برای من دارد. مسأله این است که کارکردِ سکس به معنای فرهنگی و روانی آن در اساس بر یک کارکرد فیزیولوژیک تکیه دارد، یعنی کارکرد اندامهای زادآوری (تولید مثل) و دستگاه هُرمونسازِ آن، که به بخش حیوانیِ وجود ما مربوط میشود. هر زیندهی پستاندار این اندامها و هرمونها را دارد و نبود آنها نقص فیزیولوژیک به شمار میآید. مسأله این است که آسکسوالها آیا بدون هیچ گونه نقصِ اُرگانیک و کمبودِ هرمونی میلِ جنسی ندارند؟ که در این صورت باید ایشان را از نظر سنخشناسی روانی در رابطه با کردـوـکار جنسی در ردهی خاصی گذاشت و گرنه در هیچ رده بندی سکسی نمیگنجند، زیرا از نظر طبیعی «بیسکس» اند. خلاصه این که مسألهی ایشان «بیآلتی» فیزیولوژیک است یا بیمیلی به دلایل روانی یا فرهنگی؟ آیا آنها، از نرینه و مادینه، میتوانند بچهدار شوند و نمیخواهند، یا نمیتوانند؟ در تعریف «اَسکسوال» در فرهنگها آمده است که در زیستشناسی برای زیندگانِ بدون اندام زادآوری (بدونِ سکس) نیز به کار میرود و به معنای بدون سکس و سکسیت (سکچوالیتی) است. این تعریفها در واژهنامههای عمومی آن مشکل را برای من حل نمیکنند. من به نظرـام «سردسکس» و «سردسکسی» هم رسیده است اما نمیدانم چه اندازه با تعریف مورد نظر از این واژه برای انسان میخواند.
در مورد بحثی که دوستان شما، بهویژه داریوش، در مورد پسوندِ «ـگرا» و «ـگرایی» در ترکیب همجنسگرایی آغاز کرده اند، با این که، به نظر من، پیشنهادِ «همجنسخواهی» برای homosexuality درست است، امّا شمِّ ربانیِ من میگوید که این دو پسوند را در موردِ گرایشِ طبیعی به جهتی یا به چیزی نیز، چه در مورد انسان یا گیاه یا حیوان، میتوان به کار برد. به همین دلیل، من در فرهنگِ علومِ انسانی برای phototropism «نورگرایی» و برای heliotropism «خورشیدگرایی» گذاشته ام که به معنای گرایش طبیعی به نور یا خورشید است. در موردِ همجنسگرایی هم میشود آن را گرایشِ طبیعی، نه ارادی، به همجنس تفسیر کرد. در موردِ drive یا Triebهم من در فرهنگ علوم انسانی هم «رانه» را پیشنهاد کرده ام هم «رانش» را برحسبِ متنِ کاربرد. توجه دوست نادیده ام داریوش را به آن جلب میکنم. همچنین پیشنهاد میکنم به جای «تسامح» رواداری را به کار ببرند که واژهی دقیقتری ست برای تولرانس.
نظر داریوش ساتیر :
من در نهايت از ميان واژههاي مختلف با توجه به معناي روانشناختي انها و نيز نزديکي به فرهنگ عامه روانشناختي واژه سردسکسي آقاي آشوري را از همه بهتر ميدانم. اين واژه هم به واژه سردمزاج نزديکه و هم کلي گرايي اين واژه را ندارد و بر يک جهت گيري جنسي خاص در سکس تاکيد ميکند. البته فراموش نکنيم که سردسکسي هنوز در علم روانکاوي بسان اختلال رواني و جنسي محسوب ميشود اما موضوع مهم ان است که اين دوستان از حالت جنسي خويش ناراحت نيستند و خود را قبول کرده اند. همين هم در اينده باعث خواهد شد که سردسکسي نيز کم کم از حالت اختلال رواني بيرون ايد.فقط بايد ابتدا بباور من يک معاينه پزشکي/ روانکاوي صورت گيرد تا مشخص شود که در پشت اين جهت گيري جنسي يک معضل فيزيکي و يا اختلال رواني مانند افسردگي مايور قرار نداشته باشد.انتخاب سخته چون بايد فاکتورهاي روانشناسي، زباني و فرهنگي را در نظر گرفت و چه خوب که پيشنهادهاي مختلف بهرام و آقاي اشوري و ديگر دوستان وجود دارند. در رابطه با واژه تسامح نيز من به نظر تخصصي و پيشنهاد آقاي آشوري تن ميدهم. در رابطه با واژه همجنس گرايي به برابرنهاد همجنس خواهي هنوز بيشتر گرايش دارم، چون جهت يابي جنسي بسان يک رانه جنسي مستقل و بي اراده را برايم بهتر بيان ميکند. البته من نيز جاهايي ديده ام که در علوم طبيعي نيز از کلمه گرايش استفاده کرده اند ولي اين استفاده دوم از اين کلمه است و مفهوم عام اين کلمه بسان تمايلي قابل تغيير است، مثل گرايش به خط فکري چپ يا راست. موضوع براي من جاافتادگي اين جريان بسان يک رانه مستقل و جهت گيري جنسي طبيعي/انساني است.
اما اميدوارم که آقاي آشوري کوتاه توضيحي نيز در اين باره بدهند که ايا از لحاظ زبان شناسي بهتر نيست که همزمان واژه همجنس بازي را نيز استفاده کنيم؟ ايا ميشود پسوند باز و بازي را از فرهنگ ايراني بدور انداخت؟ و يا آنطور که من نيز بدان باور دارم، بايد اين کلمات و پسوندها را از بار منفي انها رها کرد و مثبت ساخت و نگريست. براي من در نهايت اين واژه همجنس بازي، قماربازي، عشق بازي بهتر از هر واژه ديگر از لحاظ رواني عمق مطلب را باز ميگويد. وقتي ميخواهم جاي انها رابا همجنس گرايي، قمارگرايي يا عشق گرايي و يا دختر خواهي عوض کنم، احساس ميکنم انگار از لحاظ احساسي اين کلمات را به يک رژيم لاغري ناجور دچار کرده ام و کم محتوايش ساخته ام. خوشحال ميشم در اين باره نظر خويش را بيان کنند.فقط اين نکته را اضافه کنم که يک علت مشکل انتخاب کلمه درست بدين خاطر است که اسکسوئلها بطور عمده يا ميل جنسي دارند ولي کشش جنسي/عشقي به کسي و ميل همخوابگي با ديگري را ندارند و به اين خاطر گاها نيز خودارضايي را ترجيح ميدهند و يا انکه کشش جنسي/ عشقي به ديگري دارند ولي ميل جنسي ندارند و يا کم دارند و بيشتر به روابط احساسي در رابطه نياز دارند و ميطلبند. به اين خاطر نيز اين جهت گيري جنسي مانند همه جهت گيريهاي ديگري انساني نه يک امر طبيعي بلکه يک رانه انساني است که تحت تاثير علل مختلف بيولوژيک/فرهنگي/خانوادگي(بويژه دورران کودکي) بوجود امده است و خارج از اراده افراد عمل ميکند. البته اسکسواليت درازمدت و کوتاه مدت نيز وجود دارد که اين اختلاف ميتواند تحت تاثير علل و استرسهاي مختلف رواني يا جسمي باشد. به اين خاطر برابرنهاد آن در فارسي بايد به اين جهت يابي جنسي و نوعي رانه جنسي متفاوت اشاره کند. از اين رو باز هم در نهايت برابر نهاد دوم آقاي اشوري يعني سردسکس و سردسکسي را بهتر ميدانم.
نظر آقای پیام یزدانجو
در مورد آسکسوآلیتی من نظر جناب آشوری را قبول دارم و شیوه استدلال وی در مورد ابهام اصل این اصطلاح را می پسندم.با این حال، و با توجه به توضیحاتی که خود شما در متن تان داده اید ،من دو پیشنهاد دارم:اول معادل "بی جنسیتی" را پیشنهاد می کنم برای آن دسته از جاندارانی که به لحاظ فیزیولوژیک فاقد اندام جنسی مذکر یا مونث هستند.
اما مدل دوم،که گمان می کنم بیشتر به منظور شما نزدیک باشه "بی میلی جنسی" یا "فقدان میل جنسی" است.توضیحی که می توانم بدهم این است که سکسوآلیتی را در فارسی معمولا به "جنسیت" بر میگردانند،که اشتباه است چون"جنسیت" در واقع معادل gender است که نوع جنسی را مشخص میکند نه گرایش را(به همین دلیل معادل اول "بی جنسیتی" به همین gender اشاره خواهد داشت).من خودم با این مشکل مواجه بودم،به ویژه در برگرداندن آثار فوکو.اول معادل "رهیافت جنسی" را انتخاب کردم و بعدا به این نتیجه رسیدم که "سکسوآلیتی" خیلی ساده عمدتا به همان چیزی اطلاق می شود که می توان آن را "میل جنسی" خواند(ظن من را این فاکت تقویت کرد که دست کم در زبان انگلیسی، انواع ترکیبات ممکن به واژه "سکسوآل" داریم اما به ندرت به ترکیب "sexual desire" برمیخوریم.چرا؟چون "سکسوآلیتی" همین مفهوم را می رساند)..این البته برداشت شخصی من است و شاید بیش از این هم دلیلی در اثبات آن نداشته باشم.
به هر حال با توجه به تاکید خود شما بر "تمایل"،فکر میکنم بازی با ترکیبات "میل جنسی" راهگشاتر باشد.
--
توجه:
دوست عزیزم بهرام یادداشتی در باره معادل سازی برای واژه آسکسوآلیتی نوشته است.دوستان علاقه مند به ادامه بحث می توانند به پرگار مراجعه کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر