۸/۰۶/۱۳۸۴

مهر می ورزیم*


من فكر مي كنم پس هستم . « دكارت»
من طغيان مي كنم پس هستم . « كامو »
***
جام دريا از شراب بوسه خورشيد لبريز است،
جنگل شب تا سحر تن شسته در باران،
خيال انگيز !
ما، به قدر جام چشمان خود، از افسون اين خمخانه سر مستيم
در من اين احساس :
مهر مي ورزيم،
پس هستيم !

* فریدون مشیری

هیچ نظری موجود نیست: