۱۱/۲۲/۱۳۸۵

رابطه من و روشنفکری ایرانی


روشنفکری را نه بازی با کلمات و نظریه ها ،بل که شیوه ای از حیات فردی-اجتماعی می دانم.روشنفکری خروج از شیوه تقلیدی زندگی به واسطه بازنگری اندیشمندانه در آموخته های نظری-عملی نهادهای اجتماعی از جمله خانواده، آموزش رسمی و غیر رسمی ، و آنگاه پی گیری طرح ریزی فردیت خود در نظر و عمل است.اینکه روشنفکری را تلاش برای الگوسازی برای دیگران یا ارشاد آنان فرض بیانگاریم خالی از معنا به نظر می رسد،معیاری برای برتر بودن نوع اندیشه روشنفکرنسبت به عوام در دست نیست ،اما آنچه که حداقل برای من آشکار است اینست که ذهن اندیشنده و passionate ،توانا به پی ریزی طرح فردیت خود (در معنای نمایاندن "تفاوت" خود با دیگران) می تواند باشد .

بدیهی است که هر زمان پی گیری خط شخصی در فکر و عمل خود هزینه بر است ، و وجه ممیزه روشنفکر از فردی پیرو و مقلد و نااندیشمند، همین پزداخت هزینه برای خود بودن و خود را زیستن و پیرامون را اندیشیدن می باشد.در غیر اینصورت،روشنفکری به غرغره اندیشیده های دیگران یا مغروق اقیانوس کلمات و نظریات مترقیانه شدن از سویی، و اما برده عملی پی روان و مقلدان و در جازنندگان دیگر اعضای اجتماع فرو کاسته می شود؛همانی که به مشاهده و تجربه اش در نزد روشنفکران ایرانی عادت دیرینه و فراوان داریم...و نظر روشنفکر ایرانی جایی است و عمل اش جای دیگر.و این فاصله همانی است که مرا نسبت به مدعیان و ادعاهای روشنفکری ایرانی بی اعتماد ساخته است.

هیچ نظری موجود نیست: