این روزها شاهد نقض مکرر حقوق بشر در ایران هستیم.نگاهی به نوع واکنش وبلاگ نویسان (به عنوان جامعه ای محدود و اما پی گیر و علاقه مند مسائل اجتماعی و خواستار زندگی بهتر)در قبال نقض حقوق بشر و همچنین مکاتباتم با برخی از آنها سوالی را در ذهن من ایجاد کرده است.چرا رویکرد به موارد نقض حقوق بشر در بین ما گزینشی است؟
دکتر جواد طباطبائی1 براستی از لزوم و وجوب پیدا کردن «جایی برای ایستادن» و مشخص کردن مختصات آن نقطه برای روشنفکران سخن به میان می آورد،داشتن مبدا و مبنایی برای تفکر و عمل.آنچه که از نظر من می توان در سطحی معین و محدود در چهارچوب این ایده کلی مطرح کرد دقیق شدن در مبانی و مبادی کنشهای اجتماعی روشنفکران در ایران است.و باز اگر بخواهیم موردی مشخص برای این ایده دکتر طباطبایی پیدا کنیم بی مناسبت نخواهد بود اگر که موضوع حقوق بشر و نوع رویکرد روشنفکران ایرانی حاضر در وبلاگ شهر به این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم.
به نظر می رسد که حقوق اساسی انسان _ فرد _ شهروند در نزد ما آلوده به تعلقات فکری،سیاسی، مذهبی ، قومی و حتی تمنیات خصوصی و شخصی است،به طوریکه سیستم حقوقی_اخلاقی مبتنی بر حقوق اساسی انسانها مصرحه در اعلامیه جهانی حقوق بشر، بدون گزینشها و دخل و تصرفاتی در آن از جانب ما تحت عنوان موهومی خیانت به نظم و سلامت اجتماع یا حداقل خیانت به باور یا سیستم فکری خود و امری نادرست تعبیر می شود ؛تلاشی آشکار و پنهان برای حفظ هویت.اما کدام هویت؟
از بحث هویت ایدئولوژیک که آقای دکتر بشیریه2 مطرح میکنند کمک میگیرم . «گفتمان های سیاسی مسلط درایران قرن 20 در پی یکسان سازی هویت عمومی بوده اند.به طوریکه ایدئولوژی مدرنیسم دوران مشروطیت و عصر پهلوی در پی تشدید هویت تک شالوده ای ایرانی مدرن برآمد و بر عکس پس ا زانقلاب اسلامی، ایدئولوژی سنت گرایی اسلامی مسلط از طریق دستگاههای سلطه ایدئولوژیک خود در پی بازسازی هویتی اسلامی_ایدئولوژیک بوده است.هر دو گفتمان خواستار تاسیس هویتی سراسری و عمومی در سطح جامعه بوده اند...».3 «گفتمان پاتریمونیالیسم سنتی که به دوره قبل از ظهور فشارها و فرآیندهای برخاسته از تجدد غربی بود خواستار ایجاد هویتی سراسری نبود و مفهوم "رعیت" مهمترین شالوده هویت به شمار می رفت،هویتی که با جنبه غیر ایجابی اش هویتهای پراکنده را در دل خود جا می داد و از اهمیت ایدئولوژیکی هم برخوردار نبود.»4 در واقع تاثیر این دو گفتمان مسلط و ایدئولوژیک کردن هویت مانع بسیار بزرگی در ظهور توانایی شهروندان برای ظهور و پذیرش تفاوتها و همچنین تمرین مدارای اجتماعی بود و هست. بر همین مبنا، دریافتی غیر گزینشی از حقوق اساسی انسان ممکن نشده و برخوردهای حذفی و به حاشیه راندن متفاوتها در چرخه ای از روشی واحد و نامداراگر برای شهروندان و حتی روشنفکران با هر گونه عقیده ای حتی عقاید به ظاهر و در حرف مدافع حقوق بشر همچنان ادامه دارد.
هویت ایدئولوژیک، هویت غیریت پردازی است که به ترسیم مرز و حصار با دیگرانی که متفاوت با وی هستند می پردازد و قادر به فراخواندن "متفاوتها" به دایره حقوق بشر نیست..چشم انداز ایدئولوژیک و غیر دیالکتیک تاریخی ، هویتها را واحد ، خالص ،تمام ،ثابت و قطعی و نهایی می انگارد و از این چشم انداز قادر به دیدن و پذیرش ناخالصی ،آمیختگی، ناتمامی، سیالیت و د رحال بازسازی هویتها نمی باشد. ایدئولوژی ها در کل به قالب بندی انسانها و بالطبع دشمن تراشی و غیر پردازی می پردازند .اعلامیه جهانی حقوق بشر (گرچه همین اعلامیه نیز در طول زمان و همراه با تحولات طرفیت ارتقا را دارد) مهمترین دستاورد تجربه جوامع بشری در رد قالب بندیهای طبیعی،مذهبی،فرهنگی،عقیدتی ،ملی و...است.خطر قالب بندی انسانها علاوه بر ایدئولوژیهایی چون سنت گرایی،ناسیونالیسم، سوسیالیسم،بنیادگرایی، حتی در خود ایدئولوژی مدرنیسم نیز به عنوان پروژهای یکسان ساز قابل ملاحظه است. مبنای مدارا در جامعه مدنی و دموکراتیک ،پذیرش اصل تفاوت است. مبانی و مبادی حقوق بشر در جوامع از تحولات همه جانبه در بخشهای مختلفی چون الهیات ،اقتصاد،سیاست، فلسفه ، علوم و با ابزار رسانه ای مربوط به هر دوران(سینما،نئاتر،رادیو و تلوزیون، مطبوعات و کتاب)و کلا تحول در بستر سنت است که امکان و لزوم شناخت عقلانی و پذیرش نسبی تفاوت انسانی را در متن تجربه حیات اجتماعی (چرخه سعی و خطا و بازخورد) فراهم آورده است. اما بنیانهای فکری مبتنی بر حقوق بشر هنوز که هنوز است به گفتمان مسلط جامعه ما تبدیل نشده است. به طور مشخص ؛از حق حیات یکی دفاع می کنیم و از حق حیات آن دیگری با توسل به توجیهات مختلفی چون جنس،قومیت، مذهب یا عقیده سیاسی یا حتی شیوه های دیگری از زندگی خصوصی و باز حتی نوع گرایش جنسی افراد چشم پوشی می کنیم.از حقوق اساسی کسی که مثل ما می اندیشد حمایت میکنیم و دفاع، و از پرداختن و دفاع از حقوق کسی که مثل ما نمی اندیشد یا اصلا ضد ما می اندیشد چشم پوشی می کنیم.آیا از اینگونه هر کدام از ما یک مستبد بالقوه نیستیم که در شرایط مطلوب دست به گزینشهایی از جنس حکومت جمهوری اسلامی خواهیم زد ؟سخن از روشی واحد و غیر مدنی و غیر مبتنی بر مبانی فکری همساز با حقوق بشر است که هر طرز تفکری حتی پیشروترین آن را در عمل به استبداد و نامداراگری و در نهایت نقض حقوق بشر و نادیده گرفتنش سوق می دهد.
واقعا آیا می تونیم بپذیریم بدون توجیه و بهانه ای ،یک قاتل ، یک تجزیه طلب،یک روسپی ،یک دگر اندیش سیاسی که دقیقا خلاف ما می اندیشد ، یک قاچاقچی، و یا حتی کسی مثل خامنه ای یا مرتضوی که ما را در حیات فردی –عمومی مان سرکوب و محدود میکند ، شوانه قادری ( که این مورد خاص مشمول طیفی از جرایم قاچاقچی گری تا تجزیه طلب شد تا قتلش و مقابله با وی توجیه شود) یا کبرا رحمانپور ، نوشی یا افراد نیروی انتظامی سرکوبگر ، نوجوان همجنسگرا ( که دیروز به دار آویخته شد ) یا احمدی نژادی که ملعون مخالفان حکومت هست، و در سطی بزرگتر اهالی جوامع غربی که گرفتار بنیادگرایی ناشی از هویت های ایدئولوژیک اهالی کشورهای توسعه نیافته می شوند ( 11سپتامبر یا بمب گذاریهایی چون مورد لندن و دیگر کشورهای قافله تمدن غرب)نیز قابل گزینش از شمول این اعلامیه و مفاد آن نیست؟ براساس چه منطقی می توان منافع بخشی از شهروندان یا گروههای متفاوت اجتماعی را از آنها سلب کرد یا کاهش داد؟و اساسا مرجع چنین گزینشی چیست؟چرا من یا مای نوعی باید نوع درک و دریافت مان از جهان و انسان و اجتماع را به همه انسانهای دیگر تسری و تعمیم بدهیم و این همه تنوع و تفاوت را از دریچه تنگ و محدود دریافت شخصی یا گروهی خودمان ببینیم ؟ اینگونه برخوردهای گزینشی در واقع جوانه های حذف "غیر" و "دیگری" را در دل خود می پروراند.بسیار به این می اندیشم که چرا ما بدون اندیشه "حذف" قادر به تعاملات اجتماعی نیستیم؟چرا فکر می کنیم که لزوم وجود ما ،با لزوم نبود "غیر" ممکن می شود؟و از این ره ؛ چرا فکر می کنیم که جامعه سالم جامعه یکدست و بدون تفاوت هاست؟ در واقع رویکردمان به امر "تفاوت" نه مدارا و مدیریت اجتماعی تفاوتها و متفاوتها بل که ، وحدت اجتماعی و یکسان سازی است.و به طور مشخص چرا فکر میکنیم که مثلا دفاع ما از حقوق ابتدایی و اساسی یک همجنسگرا، یک تجزیه طلب،یک قاتل،یک روسپی(گرچه من هیچگاه به لحاظ ماهیت رفتاری یک همجنسگرا یا روسپی را در رده یک قاتل قرار نمیدهم و اساسا همجنسگرایی را مشمول تفکیک ارزش گذارانه نمی دانم) نادرست است ؟
نگرش گزینشی به حقوق اساسی انسانها و افراد و شهروندان و عدم مدارای اجتماعی د رنظر و عمل در میان روشنفکران و نخبگان جامعه ما مردم عادی را از داشتن الگوهای نظری-عملی محروم کرده است و دور منحط و به قهقرا کشاننده عدم مدارا ، فقدان مدیریت تفاوتها در سطوح بالایی جامعه –حکومت را بازتولید و تقویت میکند.
دموکراسی را به درستی بهترین سیستم موجود برای "مدیریت تفاوتها" نام داده اند.جامعه و مدیریت تکثرگرا و چند صدایی ، واقعی ترین و پاسخگو ترین شکل موجود مدیریت اجتماعی است.
___________
1-دکتر سید جواد طباطبایی , تاملی در باره ایران - ماهنامه ناقد،سال اول،شماره دوم ،فروردین- اردیبهشت 1383
2-دکتر حسین بشیریه،ایدئولوژی سیاسی و هویت اجتماعی در ایران- ماهنامه ناقد،سال اول،شماره دوم ،فروردین- اردیبهشت 1383
3-همان منبع
4-همان منبع نقل به مضمون
5-صفات بر شمرده شده برای هویت ایدئولوژیک نیز برگرفته شده از مقاله آقای دکتر بشیریه می باشد.
____________
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر