تا بدین لحظه سعی کرده ام تصمیم شخصی ام برای عدم شرکت در انتخابات را با جنجال و توصیه به دیگران همراه نکنم که سخت بیگانه ام با این کار .
بیشتر از نفس انتخاب و انتخاب نامزدی خاص، برایم این مهم هست که حق را در بین شهروندان توزیع کنیم و برای هر یک از آنان حقی در حدود یک رای برای نوع انتخابشان قائل باشیم.مهم اینه که تفاوت آرا را به نحوی مسالمت آمیز بر بتابیم و از اینگونه به رشد مدنی خود و دیگران یاری رسانیم. رای متفاوت را به حساب حماقت،مزدوری و یا دشمنی شهروندانی چون خودمان نگذاریم.می توانیم براساس واقعیتها و مستندات موجود را یکدیگر را نقد کنیم .اما سوالهایی نقادانه و نه داوری کننده از شمایی که در انتخابات شرکت می کنید دارم:
مقبول ترین نامزد ریاست جمهوری هدف اصلی اش را دستیابی به دموکراسی اعلام میکند.
آیا مجرای واقعی دسترسی به دموکراسی یاری رساندن به جنبش های مدنی مسالمت آمیز و« اپوزیسیون قانونی شده» است یا به دست گیری قدرت سیاسی؟
آیا مشارکت در انتخابات ، به معنی تایید ایده تغییر از بالا و نادیده گرفتن جامعه مدنی و خیزش های مشهود آن نیست؟
بر اساس چه منطقی فکر می شود و در واقع القا می شود که فضای بدون اصلاح طلبان فضای خشونت و نظامی گری خواهد بود؟ آیا حکومت این چند ساله اخیر در دست کسانی غیر از نظامیان و نیروهای امنیتی بوده است که اکنون در هراس از روی کارآمدن آنها هستیم ؟
ابزار اصلاح طلبان برای ممانعت از خشونت فرضی چه خواهد بود؟اصلاح طلبان برای امحای فضای امنیتی – نظامی پنهان دوران خود چه توانستند انجام بدهند که اکنون اصرار به حضور خود و وعده ایجاد فضای عدم خشونت دارند؟
آیا اصلاح طلبان در صورت به دست گیری قدرت در قوه مجریه( که عدم توازن اختیارات-مسئولیت در ان بر همگان آشکار است) خواهند توانست اقتدار اصلی و پنهان را که در خارج از جایگاه ریاست جمهوری قرار دارد و از طریق نهادهای انتصابی و شخص رهبرو مهمتر از آن قبضه مدیریت اقتصادی و بدون اتکاء به آرای مردم اعمال می شود و اما مسئولیتش به پای مدیران بدون اختیار نهاده می شود را به کنار بنهند؛ از چه طریق؟
و سوالی از شرکت کنندگان در انتخابات:
دوستان
منافع واقعی و مستقیم شما در شرکت در انتخابات غیر آزاد و بدون حضور قانونی اپوزیسیون چیست؟
چگونه میخواهید با اتکاء به روشی غیردموکراتیک یعنی مشارکت در انتخابات غير دموکراتيک و در واقع ضد انتخابات, بدون حضور اپوزیسیون به دموکراسی دست پیدا کنید؟
آیا حضور در انتخابات به عنوان یک شهروند باید براساس سنجش میزان منافع واقعی و مستقیم و حقوق شهروندی باید صورت بگیرد یا تجزیه تحلیلها و ایده ها و آرمانها؟! و آیا جایگاه واقعی یک شهروند در مشارکت مدنی به دست آوردن حقوق و منافع شهروندی است یا دنباله روی تحلیلهای استراتژیک و سیاسی؟(آیا این همان آلودگی واقعیت منافع فردی ما با ایدولوژی سیاسی نیست؟!)
آیا تغییری واقعی در ساختار متصلب قدرت صورت گرفته است که مشارکت مدنی را با معنی کند ؟
دوست من!حقوق مدنی-سیاسی شهروندان و خواست اداره دموکراتیک جامعه ، نه آرمان و ایده آل دور و دراز؛ که حقوق مسلم و به رسمیت شناخته شده در منشور جهانی حقوق بشر برای یک شهروند است .
تکرار مکررات قدیمی( و غیر منطبق با شرایط متحول شده جامعه ایرانی که با واقعیتهای بسیار خشنی مواجه بوده و تجارب واقعی را از سر گذرانده است)و فلج کننده ای چون « جامعۀ ما هنوز فاقد نهادهای مدنی است» فقط یک مانع تراشی ذهنی برای تحقق عملی این حقوق شهروندی است؛ اعتراض زنان به حذفشان از انتخابات و تحریم آن، تحریم انتخابات توسط جنبش دانشجویی,تحصن های کارگران ، تحصن های رزونامه نگاران، تحصن ها برای آزادی زندانیان سیاسی آیا چیزی جز تحرکات مدنی است؟
شما انتخابات فعلی را« حرکت بر بستر امکانهای موجود » در سیاست فرض می انگارید ،اما سیاست از منظر جامعه مدنی، خلق امکانهای جدید است و این دقیقا همان چیزیست که ما از آن واهمه داریم؛تغییر و ناامنی ناشی از شرایط تحول و گذار.
آیا در فقدان سیستم حزبی و اپوزیسیون قانونی می توان فقط به حرف و شعار دلخوش کرد و بر اساس شعار رای داد ونه براساس تطابق وعده ها با امکانات و ابزارهای موجود؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر