«خود اندیشیدن، این است اصلِ پایه روشننگری»
وبلاگنویسی را گامی فراتر ببریم. ایجاد وبلاگهایی متنوع و جمعی، با چارچوبههای باز، چه از نظر تنوع مطالب و موضوعات و چه از نظر تنوع دیدگاهها و اندیشهها، گام بعدی ماست. اینکه یک روزنامه مانندی داشته باشیم که افراد مختلف بتوانند موضوعاتِ گوناگون خود را با شکلها و محتواهای جورواجور در کنار هم بنشانند، شکلی از جامعه آینده بازِ ماست. این امر منافاتی هم با داشتن وبلاگهای فردی ندارد، تنها تمرینیست برای اینکه بتوانیم خودمان و رفتارمان را با یک جمع کوچک هماهنگ سازیم و بدون اینکه "خود بودنمان" را به فراموش بسپاریم، در میان "دیگران" بودن را نیز بیاموزیم.
زیست در جامعه، با زیستنِ فردی تفاوتهایی دارد، در آنجا قواعدی حاکم است که در بهترین حالت، برآیندِ افراد تشکیل دهنده آن هستند، بودن "من" در مرزهای بودنِ "تو" قرار میگیرد و میتواند آزادی هر دومان را محدود سازد، عصبانیت "من" به مرزهای "اعصاب" تو میرسد، و میتواند آن را متشنج کند. صدای بلندِ "من" گوشهای "تو" را خواهد آزرد، اما، ما را از بودنِ با هم گریزی نیست، آیا نباید برای کاهشِ اینگونه آسیبهایی، با هم بودن را بیاموزیم؟ اینکه بحث و گفتگو میکنیم، درست. اما آیا این به معنی آزردن همدیگر است؟ و یا، باید باشد؟
آیا نباید این فرهنگِ "دشمنتراشی" واهی را که مبتنی بر تئوریِ منحطِ «آنکه از من نیست بر من است.» را از میان زدود؟ عدهای روشنفکریم که میخواهیم با هم گفتگو کنیم و اندیشههامان را بسنجیم و اگر شد آن را ببالانیم. و "نقد" این یگانه افزار ماست، که نیازمندِ آرامش و فضای دوستانه است.
ما با اندیشیدن در خود، میتوانیم "خویش" را بارور کنیم، اما برای رشدِ اجتماعی، این به تنهایی کافی نیست. باید این رشدهای فردی در پیوند با هم قرار بگیرند و "فرهنگسازی" کنند، این "فرهنگ" است که "فردیت" یک جامعه را نمایان میکند. "خوداندیشیدن" برای فرد همان نقشی را ایفا میکند که "فرهنگ" برای یک جامعه. اگر کسی صرفاً به "آموختن" از دیگران بپردازد و سعی و تلاشی در "اندیشیدن" نسبت به آن آموختهها و شناختههایش نداشته باشد، انباریست از اطلاعات، بدون تواناییِ گردانندگیِ این انبار. این تواناییِ گردانندگیست که یک انسان را "اندیشمند" وصف میکند و چیزیست پایهایتر از سواد و دانش و اطلاعات. "فرهنگ" نیز برای جامعه، چنین جایگاهی را دارد. فرهنگ را به مثابه خرده ریزهایی که از گذشتگان و نیاکانمان به ما رسیده است را باید مورد تردید قرار داد. "فرهنگ" هر جامعه، آن خودآفرینشیِ جامعه همان نسل کنونیست، اگر چه بر پایههایی از گذشتگان. اما "فرهنگمدار" بودن هر جامعه، یعنی سنگینی بار آفرینشهای کنونی، به نسبت گذشتگان و نسلهای پیشین.
خوداندیشان، هستند که فرهنگآفرینانند. ما را هزاران پیوند با جامعه بشری بر آن میدارد، که چیزی هم بر سر این سفره، فرآوردهای از کار ما باشد. ما باید به موازات "تنها" بودن، در جمع بودن را نیز بیاموزیم.
بهرام
دوستان عزیز صعود برهنه! هر کدام از شما پرشین بلاگی ها که مطلبی داشتید تا رفع مشکل پرشین بلاگ می تونید اینجا مطلبتونو ارایه بدید. نی لبک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر