۸/۰۵/۱۳۸۳

سوال یک دوست می تونه سوال ما هم باشه نه؟! مطلب زیر نوشته آرمان عزیز هست و در خور تامل!

ما بيش از تاويل چيز ها به تاويل تاويل ها نيازمنديم . (مونتنى)

امروزه بسیاری از متدینین مسلمان ( از جمله مادر من ) که مذهب را بعنوان منبع مهر و عطوفت و نجابت واخلاق حسنه تفسیر می کنند با مشاهده کشتارها و اعمال خشونت بار مسلمانان شیعه و سنی در جهان و خلافهای اخلاقی حکام و مدعیان اسلام ناب محمدی ( که علی رغم توصیه مردم به پرهیز کاری ، خود منبع انواع آلودگی ها هستند ) با تعجب می پرسند : "مگر اینان مسلمان نیستند؟ " و خود به سرعت پاسخ می دهند " نه – اینان همچون خوارج نامسلمانانی در لباس اسلامند و یا تظاهر یه اسلام می کنند." اما جالب است که به همین قیاس مسلمانان خشونت گرا با برچسب "وای اسلام بر باد رفت" مخالفین خود را کافر و زندیق در لباس دین می نامند و قتل آنها را همچون فریضه ای بر خود روا می دانند . می گویند بن لادن پس از فاجعه نوزدهم سپتامبر نماز شکر بجای آورد.امروزه اصلاح طلبان خود را مسلمان وا قعی دانسته و خشونت های صدر اسلام را موارد استثنائی در شرایطی خاص میدانند و برخی از دستورهای قرآنی را مختص زمان نزول آیات و برای اعراب بادیه نشین آن دوران می دانند و از طرفی تئوریسین ها ی خشونت با استناد به موارد مشابه در صدر اسلام ، آنرا جزیی از اسلام شمرده و جهت حفظ صیانت مسلمانان و اسلام آنرا لازم می دانند.تاریخ صدر اسلام مشحون از حکایاتی است در مورد بخشش حضرت محمد در برابر مخالفان و در عین حال دستورهای صریح قتل افراد و شاعران ، که راه را برای توجیه چند گانه براساس معیارهای پذیرفته شده هر فرد هموار می کند.بطور مثال عده ای با مساوی گرفتن اسلام با خداپرستی مبتنی بر "خوبی – مهرو وفا – خدمت به خلق " هر آنچه را که نافی آنها باشد از اسلام نمی دانند زیرا طبق برداشت و "تعریف" آنها مسلمان یعنی آدمی که متعهد به راستی و درستی و مهر است و جنگ را نه برای تعرض بلکه فقط برای دفاع خود لازم می داند . اما مخالفین آنها می توانند استدلال کنند که مگر غزوات حضرت محمد به کاروانهای قریش برای گرفتن غنیمت ، نوعی پیشدستی در حمله در شرایط بحرانی نبود ؟ اما شرایط بحرانی کدامست و چه کسی آنرا تشخیص می دهد ؟ ...عده ای هم معتقدند "می بخور – منبر بسوزان – مردم آزاری نکن " و آنرا لب هر مذهبی می دانند.عده ای نیز با تقدم پیروی مو به مو از سنت محمدی معتقدند که آنجا که صیانت دین به خطر افتد بر هر مسلمانی واجب است از هر وسیله ممکن ( حتی دروغ مصلحت آمیز (تقیه) – و قتل کفار ) برای حفظ اسلام که بالاتر از همه چیز است دفاع کند ( با استناد به حدیث "اسلام برترین است و چیزی بالاتر از آن نیست" ).( البته سوالی که پیش می آید این است که به چه دلیل با وجود اینهمه سو تعبیر در میان میلیونها مسلمان ، فرستادن پیامبران متوقف شده در حالیکه آنزمان که جمعیت کل زمین از چند میلیون نفر تجاوز نمی کرد 124 هزار پیامبر ظهور کرده ؟ دلیل این همه امساک خدا در این دنیای پرآشوب و مردمان مذهبی اما سر در گم چیست ؟ )براستی کدامیک مقدمند ؟ تعریف اسلام بر مبنای آنچه خوب می دانیم یا تعریف خوبی براساس آنچه که اسلام می دانیم ؟ تاریخ نشان داده که بحث های هر چند صادقانه ، گرهی از مشکل نگشاده است. آیا تقصیر از نفس اسلام است که با ایجاد نوعی تعصب ، خشونت را دامن زده و یا "اسلام ناب" (همچون مثل دست نیافتنی افلاطون ) چیز دیگری است و هر آنچه نارسایی است از سو تعبیر ماست ؟اما چرا بر نام هر چه خوبی است برچسب مذهب می زنیم؟ چرا خوبی را همان خوبی نمی دانیم و اسلام را همان تاریخ صدر اسلام و تصمیم گیریهای رهبر آن براساس موقعیتها ؟ چرا قصد داریم این نام را تعمیم دهیم ؟ اصولا برای خوبی و نیکی چه نیاز به برچسب مذهبی است ؟آنچه که در باره تقدم ارزشها در "تعریف دین" از جمله اسلام عنوان شد ، تداعی کننده "پارادکس کلاغها" است :"آیا همه کلاغها سیاهند؟" اگر شما معتقد باشید "بله – همه کلاغها سیاهند" کافی است من یک مورد نقض نشان دهم تا به شما ثابت کنم که "همه" کلاغها سیاه نیستند. بطور مثال یک کلاغ سبز را به شما نشان دهم تا شما را متقاعد کنم که برخی از کلاغها سبز هستند. اما شما در پاسخ می توانید چنین استدلال کنید:"آقایان و خانمها ، پاسخ این است که ما ، به سادگی ، چنین تعریف می کنیم که کلاغ سیاه است. در این حالت می توان گفت که یک کلاغ سبز اصلا کلاغ نیست ، بلکه فقط پرنده ایست سبز رنگ با تمام مشخصات معمول کلاغ ، بجز رنگ آن. بنابراین مسلم است که این پرنده نمی تواند کلاغ باشد ! همه کلاغها واقعا سیاه هستند!"حال با این روش می توان گفت که "ما یک مسلمان واقعی را یک آدم براستی خوب (آنهم خوب از نوع انسان آرمانی -که هر یک در ذهن خود داریم و یا تعبیری که از رفتار پیشوایان آن داریم) میدانیم" پس اگر یک مسلمان اعمال ناشایست انجام داد بواقع او مسلمان نیست زیرا طبق تعریف ، مسلمان واقعی خوب است!"به این ترتیب هیچگاه کسی قادر به نقض اعتقاد ما نخواهد بود!(در اینجا البته سوالی دیگر هم مطرح می شود : "اگر کلاغی به دلایلی از جمله مریضی یا اثر یک ماده غذایی ناگهان پرهایش سبز شد ، اگر کلاغ نیست پس چیست ؟" )سرانجام عده ای به این نتیجه می رسند که از خیر نام گذاری معتقدات خود بگذرند. آنچنان که شاعری چنین سرائیده است :من مسلمان بوده ام از دین گریزان نیستم مذهب ار کین است و نفرت، من مسلمان نیستمریسمان را پاره کردم، رقعه را آتش زدم من طلاقش داده ام ، اکنون پشیمان نیستم... گر مسلمانان چنین و گر مسلمانی همین بار الها توبه کردم ، من از ایشان نیستم ( میبدی)با این توضیحات آیا باز هم معتقدید "همه کلاغها سیاهند !" ؟
(
آرمان – مهر 1383 )

هیچ نظری موجود نیست: