۸/۲۹/۱۳۸۲

خشونت و راههاي فراقانوني به عنوان روش حل اختلاف ، بخشي از فرهنگ ماست. خشونت د راجتماع ما داراي پايگاه اجتماعي قوي هست.مي پرسيد چرا؟ چون زمينه هاي خشونت در فرهنگ عمومي ما وجود دارد.ساختار غير دموكراتيك اجتماع ما حول محور تربيت ديني كه قايل به وجود يك حقيقت و مالكيت آن حقيقت از سوي مومنان اين دين و تربيت خانواده پدرسالار (وضعيت پدر سالاري ضمن اينكه ناقض حقوق افراد ديگر خانواده هست ، مسووليتهاي خرد كننده اي را بر خود پدر تحميل مي كند و اينكه اعضاي ديگر خانواده را زياده طلب و غير مسوول و خودشيفته بار مي آورد) و آموزش رسمي شكل گرفته است .نيك مي دانيم كه ظهور استبداد در عرصه سياسي و اجتماعي نشات گرفته از همين زيرساخت فرهنگ عمومي است. با توجه و دقت در فرهنگ عمومي و در نبود گفتگو به مثابه اعلام آمادگي براي شنيدن خواسته ها و نظرات طرف مقابل، در مي يابيم كه متد حل اختلاف در جامعه ما بر اساس:

الف- خشونت
ب- روش هاي كدخدامنشي است.

پيشاپيش بي اعتباري روش كدخدامنشي با در نظر گرفتن محدوديتهاي فكري و عملي وي منتفي است. حتي پيشرفته ترين سيستمهاي قضايي نيز با وجود كارشناسان خبره و هيات منصفه د رحل اختلاف امكان خطا دارند چه برسد در داوري يك انسان در روش كدخدامنشي.

گفتگو و آموزش آن به مثابه شيوه مسالمت آميز حل اختلاف، نه در تربيت فعلآ موجود ديني و نه در آموزشهاي رسمي مدارس و دانشگاهها ونه در ساخت خانواده و به تبع همه اينها در ساخت قدرت سياسي نيز وجود ندارد.

***تربيت ديني بر اساس مالكيت حقيقت و در نتيجه لزوم ارشاد ديگران و در صورت عدم ارشاد ، حذف به شيوه هاي فيزيكي و غير فيزيكي شكل ميگيرد.(توجه داشته باشيد كه حذف لزومآ فيزيكي نيست.حذف رواني فرد در خانواده و جامعه و در محيط آموزشي به علت اختيار طرز تفكر ديگرگونه و قايل بودن به حقيقتي ديگر روي مي دهد نيز مصداق حذف هست و شايد حذفي دردناكتر)

***آموزش رسمي كه به كل؛ صورت اين مساله يعني لزوم آموزش گفتگو را از محتواي آموزشي خود پاك كرده است . با دقت در امر پرورش توسط همين نهاد آموزش و حاكميت روابط بر اساس قدرت اربابان آموزش ،به مثابه دانايان كل ، ملاحظه مي شود كه گفتگو امري زايد تشخيص داده شده و همان ايده راهبري كوركورانه دانش طلبان پياده ميشود.

***و اما خانواده! ساخت قدرت در روابط خانوادگي بر اساس پدر_محوري قرار دارد كه ضمن آنكه مسووليت سنگيني را بر عهده پدر مي گذارد از طرف ديگر امتيازات خاصي را به وي تفويض مي كند.بر اساس اين امتيازات و نقش عمده پدر در اداره خانواده ، منطق قدرت در خانواده كمتر تابع گفتگو به مثلبه ابزار بيان خواسته افراد تحت اداره پدر و امكان شنيده شدن و موثر واقع شدن آن دربزرگتر و راهبر خانواده است.

در چنين فضايي امكان برقراري گفتگو غيرممكن مي شود. به همين جهت افكارمتفاوت از تفكر حاكم در مغز افراد چون مجرايي براي بروز نمي يابند به خشونت به عنوان تنها را ممكن براي بيان و اجراي خواستهايشان دست مي زنند. شكل گيري و بروز خشونت در موقعيتهاي گوناگون حتمي مي شود ودر واقع زمينه براي شكل گيري جامعه مدني منتفي است.

در جامعه موصوف، چه خشونت طلبان و چه مدعيان خشونت از گفتماني واحد براي پيشبرد آراي خود استفاده مي كنند، يعني خشونت! طنز تلخ قضيه اينجاست كه مدعيان مبارزه با خشونت نيز به حذف مي انديشند ! و هم اين،خروج از دور باطل خشونت در جامعه ما را ناممكن مي كند.براي رديابي خشونت در تفكر همه ما بهترين مرجع ، طرز تفكر خودمان در باره خشونت هست.آيا براي مبارزه با خشونت ، غير از خشونت به راههاي ديگر انديشيده ايم؟ از بين بردن خشونت به دوشيوه ممكن است:

الف-حذف فيزيكي خشونت طلبان
ب- حذف زمينه هاي شكل گيري و بروز خشونت

آنچه كه ما در عمق جانمان به آن معتقديم حذف فيزيكي خشونت طلبان است بدون توجه به زمينه هاي شكل گيري خشونت.در حاليكه حذف فيزيكي اينان با وجود فرهنگي كه مولد و مروج ترور و خشونت هست منجر به زيرزميني شدن و يا ظهورشان در اشكال خشن تر خواهد شد.

اما واقعيت چيست؟ واقعيت اينست كه خشونت و خشونت طلبان يك واقعيت بسيار جدي و تلخ جامعه ما هستند.و جامعه ما مولد و مروج ترور و تروريسم در سطح داخلي و بين المللي هست.آيا مي توان با حذف آنان خشونت را از جامعه زدود؟يا مي توان برخوردي ديگر با آنان داشت؛ برخوردغيرخشونت آميز! رد موجوديت خشونت طلبان و راندنشان به زيرزمين خشونت را از بين نخواهد برد بل كه، ايجاد فضايي براي گفتگو و اعلام آمادگي براي شنيدن حرفهاي اينان خشونت را در جامعه تعديل خواهد كرد. برخورداري از تريبون هاي عمومي براي بيان نظرات و د رنتيجه نقد افكار عمومي از اينان بهترين را مبارزه با خشونت است.حتي خشونت طلبان نيز در مقام انسان محتاج فرصت براي بازانديشي و تجديدنظر در افكار و اعمال خودشان هستند.تشويق اينان به ايجاد تشكل هاي خاص خودشان ، يعني اينكه ما داريم آنها را وارد در گفتمان دموكراتيك مي كنيم.نقطه شروع اين برخورد مسالمت آميز خود مدعيان مبارزه با خشونت هستند تا با تبديل وضعيت خشونت آميز به نوع غير خشن آن ، پايه گذار سنت دموكراتيك در برابر خشونت باشند و با تلاشهاي موازي د رجهت زدودن تئوريهاي خشونت از عرصه دين و آموزش رسمي و غير رسمي از نهادهاي مختلف اجتماعي اين سنت را تداوم بخشد.

در روزهاي اخير شاهد ميزگردهايي بودم بین زنان تن فروش و زنان غير تن فروش د ركانالهاي خصوصي يك كشور در ماهواره و تبادل نظر ميان اين دو گروه! ميز گرد بين متعصبين ضد زن و طرفداران حقوق زن! اين گفتگوها بدور از قضاوتهاي كوركورانه و پيشداوريها و صرفآ با توجه به نظرات اعلام شده از سوي طرفين ، به ميزان زيادي بيننده را با موجوديتهاي بسيار متفاوت انديشه و شيوه زندگي آشنا مي كند وحس احترام به اين تفاوتها را در جان آدمي مي پرورد.

براستي ما در كجاي اين *جغرافياي فهم و درك تفاوتها * قرار داريم?

راستی خبر انحلال حزب کارگران کردستانp.k.k را شنيديد؟ بدنبال اعلام آشتی ملی در ماههای اخير در ترکيه ٬ اين حزب نيز با انحلال خود و شروع به کار در قالب يک کنگره که اسم دقيقش الان يادم نيست پيگير حقوق کردها نه از طريق مبارزه مسلحانه بل که از طريق دموکراتيک و فعاليتهای مسالمت آميز خواهد بود.