دوست سالیان ام و همکلاسی در دانشگاه را مدتیه که کنار گذاشتم. سبک زندگیش ربطی به من نداشت ولی مشاهده نابود کردن جسم و روان دخترش به پای کنکور و به پای رشته پزشکی و ... برای من قابل تحمل نبود. پاکنویس کردن نداشته های زندگی خودش با تحمیل رشته درسی و دانشگاهی به دخترش اون رو عصبی و استرسی کرده بود. بارها و بارها بهش گفتم که روش ات نه به لحاظ تربیتی و نه به لحاظ انسانی و نه به لحاظ حقوق کودک درست نیست ولی گوشش بدهکار نبود. الان با وجود اینکه دخترش همیشه معدل ۲۰ و شاگرد اول بود ولی دو ساله که پشت کنکوره. اونهم به دلیل استرس و ترس از شکستی که مادرش یعنی دوست من بهش تحمیل کرده...
خوشحالم که دیگه باهاش در ارتباط نیستم!
۲ نظر:
دردناک ترین تراژدی زندگی یک آدم در دنیای به اصطلاح مدرن. ولی نرگس جان بشر همیشه درگیر حماقتهای خودش بوده و هست در این چرخه ی نادانی. ما اسیر بندهایی نامرئی هستیم که تربیت و ژنتیک بر دست و پای زندگی و رفتارمون بسته. و همون رفتار و کاری رو می کنیم که از ناحیه ش آسیب دیدیم. این یک اصل کل و غیر قابل تغییر نیست که نشه روش کار کرد، ولی اونقدر درصدش بین افراد و خانواده ها زیاده که درصد کمی رو میشه در زمرهی استثناها قرار داد.
ام تی جان این "حماقتهای خودش" واقعا به بهای نابودی پتانسیل درونی یک و ای بسا چند انسان هست. این رفتار زنجیره ای از سرکوبهارو شکل می ده که واقعا باید عمری باهاش سر و کله زد تا بلکه و فقط بلکه بشه تاحدی از شرش خلاص شد. باهات موافقم که تعدادشون زیاد هم هست.
ارسال یک نظر