۳/۲۰/۱۳۸۵

هراس از آزادی

آدمی هنوز از آزادی اش می هراسد و می گریزد؛

و به حکم غریزه،آغوش گرم ولی خفقان آور جمع را ترجیح می دهد و د رآن ایمنی می جوید.

ایمنی را باز می یابد ، خود را از دست می دهد.
قائل شدن به وجود فاعلیت جمعی،انکار فاعلیت فرد است و فردیت وی.
________________
داریوش با نوشته های آمیخته با گوشت و خون و احساسش،عضلات هستی را منبسط میکند؛«تا زمانی که سرور خويش و تمام جهانم و همه ديگرانم نباشم، هنوز شرمسار و برده ام…مشکل ايرانيان در اين ناتواني از عبور و ناتواني از آري گويي به خواست و جهان خويش و آن را زيستن است…ايراني به خوشبختي دست نمي يابد، زيرا توانايي اين نه زيستن و آري گويي به خويش را ندارد. در آخر از شرم اخلاقي سرخ و سرافکنده ميشود و از ياد مي برد که نخستزاد است و برگزيده و توبه مي کند يا کوه موش مي زايد و رفرمي مي کند و نه دگرديسي نويي...هرچيزی تنها آنگاه معنی و زيبايی دارد که مرا در اين بازی و دستيابی به عشق و قدرت ياور باشد. تنها آن لبی که من بوسيده ام زيباست و تنها آن فکری که من در اين لحظه بدان انديشيده ام، ضرورت است و تنها آنچه من انجام داده ام، واقعی و ضروريست، حتی اگر بظاهر بی معنا و هدر دادن وقت باشد. زيرا اساس منم و با مرگ من جهانم نيز می ميرد، زندگی برای من نه عينی و يا ذهني، بلکه يک روايت شخصی و نامگذاری شخصی از حوادث و رويدادها و واقعيت است و در معنای نهايی ساختن واقعيت، زيرا ما جز روايت واقعيت هيچگاه با واقعيت روبرو نبوده ايم. اين روايت من است»

مهدی خلجی منکر لرزش دست ودلش برای برقراری دیالوگ با محمد مسیح مهدوی نوجوان استشهادی نمی شود و می نویسد:جايی که زخم گذشته‌ای روان آدم را می‌آزارد و محيط پيرامون نيز به دلايل بسيار اين زخم‌ها را به کينه بدل می‌کند و کينه‌ها را به اسلحه، منطق و استدلال به چه کار می‌آيد؟

گوشزد می نویسد:«همسرم از مزاياي "بي غيرتي مدرن" من استفاده مي‌كند ولي "غيرت سنتي" خود را هم بر من تحميل مي‌كند».به نظر من دیدن انسانها به عنوان شیء جنسی یکی از مشکلات حاد زنان ومردان ماست و من جمله خانم گوشزد.زیبایی،خوبی و نیکی،منطق مندی و هر صفت دیگری که میتواند به صرف خودش قابل تحسین باشد،تحت الشعاع نگاه جنسی قرار می گیرد.در واقع این امور هنوز از هم جدا نشده اند.یعنی یک زن یا یک مرد نمیتواند از محاسن زن و یا مرد دیگر بگوید بی آنکه مظنون به نگاه جنسی به طرف مقابل نباشد.گسترش ارتباطات اجتماعی و حضور زنان در عرصه کار و اجتماع ،نیازمند بالا بردن بلوغ روانی و اعتماد به خود و دیگری در این عرصه است.در غیر اینصورت هر رابطه ای به سادگی قابلیت لغرش به شکل دیگری از رابطه را دارد بی آنکه آگاهی و اراده ای در پس این لغزش نهفته باشد.در واقع خانم تو ضمن اینکه تو را محروم میکند به طرزی صادقانه خودش را هم از قبل محروم کرده است .اما این وضعیت ،وضعیتی فروکاهنده است و طرفین نه در حضور دیگران که فقط با انزوا و اجتناب است که می تونند همدیگرو حفظ کنند.خوب میفهمم که حضور آزادانه،ریسک بالایی دارد برای هر دو طرف،اما از سویی وجود ودوام چنین رابطه ای فرد و حوزه ازادی او را محترم میدارد و وی را رشد می دهد.به نظر من زن و مرد ایرانی هم حاضر به ریسک آنچه که "دارند" نیستند و برای حفظش حاضرند هر چیزی حتی شان انسان و حرمت آزادی وی و خودش را نیز زیر پا بگذارد.
به نظر من این نه انحطاط که عین حیات گرفتن دوباره ققنوس فردیت و تفکر نسل جدید ،از خاکستر عصبیت ها و ایمان های کور نسل پیشین هست.مسیح به عنوان یک نوجوان میخواهد حرف از جنسی دیگر بشنود و اینجا این ماهستیم که نشان خواهیم داد از چنین ظرفیتی برخورداریم یا اینکه ما هم خالی از جنسی دیگرگونه هستیم و فقط داریم ادایش را در می آوریم

هیچ نظری موجود نیست: