۱۱/۱۷/۱۳۸۳

نقد یک نقد

نوشته اخیر دوست عزیزم فریبا درنقد مطلب دوست عزیز دیگرم داریوش بهانه ای برای نوشته زیرشد:


نوگرائى يا تجدد به زمينه هاى اقتصادى ـ اجتماعى خاصى نياز دارد. تجدد، محصول يك دوره مشخص تاريخى است و با درجه معينى از تكامل شهرنشينى و رونق مناسبات اجتماعى و بازرگانى پيوند مستقيم دارد.فریباجان اسلام بر زندگی مردمان ایرانی چنگ نیانداخته است بل که به علت عدم تولید و پردازش مدنی و اجتماعی از سوی ایرانیان است که مذهب در تمام عرصه ها قابل مشاهده است و به قول شما چنگ انداخته است.اروپاییان هم با اراده قبلی و با علم به فقدان کارایی مذهب و دین نبوده که آن را وادار به عقب نشینی(د رمعنای جدای اش از سیاست یا حوزه عمومی) کرده اند بل که تولید وتوسعه مدنیت که همراه با توسعه علوم و فنون بوده جای خود را در اجتماع آنان باز کرده و نهادینه شده است.کارکردهای جدید علوم و فنون و ارتباطات مدنی نیازهای واقعا موجود آنها را برطرف ساخته و می سازد.به نظر من دین اسلام با تمام اوصافش قابل پالایش و به سازی و تحول می توانست باشد اما فقط به شرط تولیدات فکری و فنی مردمان ایرانی.مسیحیت نیز د رمواجهه با دگرگونیها و تولیدات بود که «ناگزیر» از تحول درونی شد،پروتستانتیزم د رمتنی پیشرونده و پویا از اقتصاد شکل گرفت نه د رمتن روشنفکری دین مسیحیت.به نظر من دنبال کردن بحث سکولاریسم یا لائیسیته به طور نظری ما را به بن بست رهنمون می شود چرا که سکولاریسم یا لائیسیته بر اساس اراده قبلی و یا تفکرات روشنفکری صرف شکل نگرفته اند بل که در متن واقعی از تحولات اجتماعی مثل صنعتی شدن ،تولید ، سرمایه، علوم و فنون، و «مواجهه» این تولیدات جدید با موانعی که از سوی دین و مذهب موجود بود شکل گرفت.این تولیدات به علت وجود واقعی شان قدرت شگرفی در پس راندن مذهب که مبتنی بر اخلاقیات نامنطبق بر وضعیت جدید بود داشت،به طوریکه اخلاقیات متناسب با خودش را نیز شکل داد.د رمورد ما ایرانیان متاسفانه به علت المثنی بودنمان د رجریان مدرنیسم ،سکولاریسم یا لائیسیته به یک تصمیم و انتخاب بدل گشته است نه جریانی تاریخی د رمتن تحولات اجتماعی که محصولش سکولاریسم یا لائیسیته باشد.برای همین هم عوارض آن نیز متفاوت از مدل اصلی آن خواهدبود.اما با تمام این عوارض سکولاریسم و لائیسیته به دیکتاتوری جدیدی منتهی نخواهد شد،فرض اشتباه در یکی گرفتن ایمان قلبی مردم با دینی شدن امور اجتماعی و نهایتا حکومت است.اکثریت هر زمان میتواند به عبادات و دین خود بپردازد،لایسیته سنتی است برای همزیستی مسالمت آمیز اجتماعی مذاهب و باورهای دینی متفاوت. امور اجتماعی و سیاسی واقتصاد در سیستم لائیک روند مقتضی خود را طی خواهند کرد بی آنکه ادعاهای ناموفق و بی پایه ای چون اقتصاد اسلامی یا دموکراسی اسلامی و یا حکومت اسلامی و... به مانعی در بابر پویایی اقتصاد و سیاست و تحولات اجتماعی و علوم و فنون بدل شود.مردم ایران به شدت مذهبی اند چرا که تولیدات نوینی را د رکارنامه مدنی خود ندارند.فریباجان مردم «آغشته» به مذهب اند؛ نه اینکه ایمان شخصی و فردی استوار داشته باشند.لائیسیته یا سکولاریسم اساسا جریانی برای محافظت دین است بوسیله شخصی کردن آن و نه جریانی بر ضد مذهب.برای لائیسیته پتانسیل اجتماعی و پتانسیل فردی ،هر دو لازم است.دموکراسی به معنی حکومت اکثریت ساده ترین و پرمناقشه ترین تعریف از دموکراسی است.و نمی توان پتانسیل پیشرفت و تحول «اکثریت اجتماعی» را به عهده «اکثریت دینی» گذاشت.و این هم به معنی نبود دموکراسی نیست.تقابل منفی روشنفکران مذهبی و غیرمذهبی به نظر من نقطه اشتراک آنان در عدم تولید فکریشان است.د رفقدان این مولدیت باید به هم گیر بدهند تا بل که احساس موجودیت و هویت کنند.هویتی که من آن را هویت واکنشی و منفعل می نامم نه هویت فعال و مولد.امکان ندارد آنکه د رکار آفرینش و نقد خود است فرصت یا حتی اراده معطوف به ضایع کردن هویت در حال آفرینش دیگری را داشته باشد.این ضایع کردنهای غیرروشنفکرانه و جاهلانه و عوامانه خاص جامعه عقیم روشنفکری ایران است.فریبای عزیز اشاره ات به مساله بکارت را نیز به نظر من باید در متن سترونی فردی و اجتماعی ما باید بررسی کرد. اگر زنی خصایصی فراتر از حفظ بکارت را د رخود پرورده باشد و اگر این زن مالکیت خویش بر جسم اش را ابراز کرده باشد،یعنی به جای ترمیم بکارت از دست رفته اش ، به دفاع از وضعیتی که خودش انتخاب کرده بپردازد و مسوولیت و هزینه این انتخاب را بر عهده بگیرد ، تشخص و فردیت خود به خصوص فردیت زنانه اش را به اجتماع نیز تحمیل خواهد کرد.آزادی بیان جنسی هدیه ای نیست که حکومتی به افراد هدیه کند و ببخشد، این آزادی را باید افراد یک اجتماع دریابند و بزیند؛تجربه کنند.ما به نتایج زیبا و محصولات انسانی و مدنی می اندیشیم بی آنکه به هزینه هاو مسوولیتهای فردی این نتایج و محصولات بیندیشیم.هزینه و مسوولیتها کاملا شخصی و فردی است.و چیزی به نام آزادی های مدنی که از سوی مرجع مبهمی قرار است برای ما به ارمغان آورده شود رویایی با سرانجامی بس تلخ نیست
.

هیچ نظری موجود نیست: