۱۰/۲۷/۱۳۹۸

مدام اینجا و آنجا می نویسند: تغییر ذهنیت سخت است و طاقت فرسا. دست برداشتن از باورها و اتخاذ باوری جدید آسان نیست.

من فکر می کنم سنگ پی باورهای ما نه اندیشه و منطق که احساسات و عواطف ماست. اجازه به رو آمدن احساسات و عواطف همراه با پذیرش موجودیتشان مبدایی است برای نگاه به آنان، اندیشیدن در باره آنها.

هر چه زمان می گذرد، دسترسی به این احساسات و عواطف و ماهیت آنها سخت تر می شود. علتش یا یکی از علتهای مهم اش احتمالا باید تفوق و سیطره فکر و ذهن  باشد. ذهن یک تکنسین هست که ابزارش منطق هست و  ابژه اش واقعیت مادی و ملموس. آن، بسیار محدود هست و جایی که حضورش زیاد از حد باشد جا برای احساسات و عواطف بسیار تنگ می شود.  طوری که، گاه آنها را زیر خودش دفن می کند.

بدون احساسات و عواطف، قطب نمای شخصی آدمی برای ارزیابی رویدادها و کنشها از کار می افتد. تحت چنین شرایطی صحبت از تحول به شوخی تراژیکی می ماند.

هیچ نظری موجود نیست: