۶/۲۹/۱۳۹۳

"نابودم..در تناقض وحشتناکی ام..
به  نحوِ حماقت باری جدی هستم و جدی می گیرم؛ اعتماد می کنم و اعتماد دیگری را مراقبت می کنم.
شعرهای منتخب ات را میخوانم، دلم مچاله می شود، مغزم ذوب. از اندوه ات سهم می گیرم..
میخواهم ناخن هایم را در بافت قلب و مغزم فرو کنم. خراششون بدم. هیچی آرامشان نکرده تا به حال، درد همچنان و با شدت و عمقی باور نکردنی دارد جانم را می کاهد."
 شی-راز

هیچ نظری موجود نیست: