۱۲/۱۷/۱۳۸۵

نی لبک
پنجشنبه 17/12/1385 - 14:36
و اما در مورد لحن و کلمات مورد استفاده شما برای نقد:داریوش عزیزشما برای برگزیدن کلمات و لحن مختارید و می توانید سرزنش ها و شکوه هایتان را بنویسید و دیگه هم مهم نباشه که واکنش مخاطبانتان چیست .اما اگر با هدف گفتگوی موثر و برقراری ارتباط با نسل پیشین به گفتگو اقدام میکنید به جا خواهد بود که از بکارگیری کلمات و لحنی که جز برانگیختن هیجانات و مکانیسم های دفاعی افراد کارکرد دیگری ندارد خودداری کنید.موافقید با من؟
neylabak1.blogspot.com
نی لبک
پنجشنبه 17/12/1385 - 14:31
در ادامه نوشته شما باید بگویم آنچه که در میان اندیشه گران نسل مورد خطاب شما قابل ردیابی است فقدان <متد> برای اندیشیدن است،بماند <متدعلمی>.این را لطفا دوستان حاضر در اینجا به معنای توهین و ناسزا تلقی نکنید.اگر به آسیب شناسی و لزوم تجدیدنظر در جریانهای شکست خورده سیاسی و اجتماعی در ایران باورس هست نباید از انتقادها و مواجهه ها با خود هراس داشت.اینکه جریانی و اندیشه مطلوب را با یک متد و منطق و جریان یا اندیشه نامطلوب را با متد و منطقی کاملا متفاوت بررسیم ،حاکی از فقدان حاکمیت متد بر اندیشه هاست.بدون اجماع بر سر متد اندیشه ،امکان دیالوگ موثر در بین انسانها وجود ندارد
neylabak1.blogspot.com
نی لبک
پنجشنبه 17/12/1385 - 14:25
سلام بر داریوش عزیزبخش ۱ از نوشته ها فراموش تان نشده؟
داريوش ۲
پنجشنبه 17/12/1385 - 14:2
در آغاز اجازه دهید بخشی از نخستین کامنت خود را بار دیگر یادآوری کنم: " امروز ايرانيان هر چه بيشتری، بويژه در ميان آن شصت درصدی که پس از انقلاب اسلامی به جهان آمده‌اند، به گذشته صد ساله کشور خود می‌نگرند و فارغ از نبردهای سياسی نسل پيش از خود، سهم هر دوره و شخصيت تاريخی را ارزيابی می‌کنند. رضاشاه که ايران از دست رفته را به زندگی باز آورد و جنبش مشروطه را در آرمانهای ترقيخواهانه‌اش تحقق بخشيد و بدين ترتيب تاريخ نوين ايران را آغاز کرد با همه کاستی‌هايش چهره‌ای هر چه برجسته‌تر می‌يابد؛ برخلاف ديگران نيازی به زيارتنامه خوان و متولی ندارد و به نيروی کارهای بزرگی که تنها از او برآمد در خودآگاهی ملی ايرانيان پيش می‌رود."چند هفته قبل کامنت فوق و یا شبیه آن را بر روی حدود 20 وبلاگ شناخته شده و ناشناس از جمله بی برگان قرار داده و منتظر واکنش بازدیدکنندگان شدم. بیشتر وبلاگهایی که بازدید کننده و مدیریت نسل من را داشتند به تفاوت نگاه نسل خودشان پرداختند و در رابطه با مسائل تاریخی واکنششان این بود که در حوزه تخصصی آنان نیست. از میان 3 وبلاگ متعلق به نسل "همه چیز فهم" شما، بی برگان (البته نه همه بازدید کنندگان آن)
داريوش ۳
پنجشنبه 17/12/1385 - 14:2
با سنگ تمام گذاشتن و با شانتاژ و دروغ و مغلطه ماهیت مکتبی و ذهن بسته و ارتجاعی خود را به نمایش گذاشت: در پاسخ به من، کامنت ذیل ظاهر شد. توجه بفرمایید:"بیچاره ملتی که ۶۰ درصدش صد سال و اندی پس از مشروطه .... بدنبال دیکتاتور صالح بگردد . ... در ابتدای قرن ۲۱ که افکار آزاد جهان از هر گونه نظام بردگی فکری تن میزند ، بعضی .. چاه ویل نظام شاهی را آن هم در کشوری اسیر دست قدرت های سیاسی را بعنوان راه آزادی نشان میدهند.. واقعا چه کاریکاتور گریه آوری !!"اگر این دورغ و شانتاژ نیست پس چیست؟ کجای کامنت من می گوید 60 درصد ملت مشروطه خواه است و بدنبال دیکتاتور صالح می گردد؟ کجای کامنت من می خواهد نظام پادشاهی را برقرار کند . و کجای کامنت من اسارت به دست قدرتهای سیاسی را آزادی نشان می دهد؟ چنین برخوردی در ذهنی ساخته و پرداخته می شود که غیر مسولانه موارد زیر را یقین می پندارد: نویسنده سلطنت طلب است// نویسنده وابسته به قدرتهای استعماری یست// نویسنده معتقد است که 60 درصد مردم ایران مشروطه خواهند و یقینهایی بسیاری دیگر از این قبیل. در جایی دیگری می گویید " لبان فرخی یزدی .... به فرمان رضا شاه دوخته شد". و وقتی یکی از
داريوش ۴
پنجشنبه 17/12/1385 - 14:2
دوستان خودتان می بیند که گندش درآمده تذکر می دهد که این چنین نبوده بجای عذرخواهی، بی خیال از تحریف تاریخ، می گویید خب، پس کشته است. آقایان کجای کامنت من می گوید کشته یا نکشته دوخته یا ندوخته! چرا نمی گیرید؟ چرا فکر نمی کنید و یاد نمی گیرید که نسل جدید سیاست بازی پدران خود را بدور افکتده و بدور از خیالپردازی، سیاست و تاریخ را در حوزه نظری صرف نمی داند و واقعیتهای ملموس و سیاست عملی را ترجیح می دهد؟ تا کی مخواهید از لابلای متون ربط و بی ربط برای خود جبهه ذهنی بوجود بیاورید و در آوردگاه خیالی خود به مبارزه آنهم با یکدیگر بپردازید؟ پرسش پایه ای من این است که چرا روشنفکران نسل من از کامنت کوچک من تفاوت نگاه به تاریخ و سیاست در دو نسل می یابند اما شما به یکباره به هم می ریزید و بر له و علیه شخصیت تاریخی شعار می دهید و در یک کلام همه تان پرفسور تاریخ می شوید؟ البته شما قطعن مجازید مخالف کامنت فوق باشید و آنرا ابراز کنید اما چرا ذهنیت خیالی برای خود بوجود می آوردید، تفسیر می کنید و متهم می سازید و به دو جناح موافق و مخالف به موضوعی می پردازید
داريوش ۵
پنجشنبه 17/12/1385 - 14:2
که ابدن ربطی به مدعای کامنت ندارد؟مرا متهم خواهید کرد که پاسخ یکی دو نفر را گرفته و به کل نسل شما تعمیم داده ام. من کامنت فوق را متعلق به همه شما می دانم همه شما. چرا که هیچکدامتان نه تنها مخالفتی با آن نکردید بلکه با سیاسی کردن جو، آنهم در حوزه نظری به دام آن افتادید و خوشحال از قفس خود ساخته به ثابت کردن خود از طریق محکوم کردن و نکردن شخصیتی تاریخی پرداختید. همه شما بلافاصله تاریخ دان شدید و آنجا هم که کم آوردید از مرشد خود خواستید که حرف آخر را بزند. چرا باید فکر کنید حرف مرشدتان برای دیگران نیز باید حجت باشد؟ قطعن فکر می کنید تحقیق چند روزه ایشان همه مسائل را روشن می کند! باشد، آمدیم و ثابت کرد که رضا شاه دستور قتل این و آن را نیز صادر کرده . خب ! چه کسی ودر کجا گفته که نکرده؟ پرسش از خود! پاسخ از خود! در خود و با خود به گفتگو می نشینید برای ثبوت خود! فهمیدید مشکل من با شما کجاست؟آقایان و شاید هم خانمها: مشکل من با شما رضا شاه و شخصیت های دیگر تاریخ این مرز و بوم نیست مشکل
داريوش ۶
پنجشنبه 17/12/1385 - 14:1
متد ذهن گرایانه، غیر تخصصی و در نتیجه ضد علمی شماست. نحوه نگاه شما به تاریخ و سیاست ایران است. نوستالژی متدهایست که به مرثیه خوانیهای رمانتیک در رثای این و آن منتهی می شود. روش شما بیانگر «نیاموختن» ازعمق فاجعه ی انقلاب است! توجیه اینکه در آن زمان جوان بوده اید و جاهل، در قصه و افسانه کارایی دارد. در واقعیت کارساز نیست. چه بسا عذر بدتر از گناه شود چرا که همان خطاها را تکرار می کنید.اما دیگر دیر شده است. قطار نوبت شما سر وقت رفت. باز ماندید و حتا فرصت افسوس خوردن هم ندارید. زیرا به مخیله تان نمیرسد که جاروی تاریخ، ایستگاه را تمیز خواهد کرد و خرده ریزها را سریعتر خواهد روبید. از دیاری هم نمی پرسد که چه خواب و رویای لطیفی و آرامان خواهانه ای دیده است. حال شما مانده اید و پس از یک چهارم قرن بیشتر، با روح و روانی آزرده و اعصابی نخ نما شده. گرچه هنوزاندک امیدی دارید و انتظار جُنبشی برای بهبودی اوضاع را می کشید. اما پدران و مادران من بدانید که این جُنبش علم ایدئولوژی خاصی را بلند نخواهد کرد. و به راستی که بیرحمی از آن نسل من نیست، از آن زمان است.اندیشه کنید.

هیچ نظری موجود نیست: